ماجرایی واقعی از مراجعین مرکز مشاوره درس زندگی :
( در این نوشتار به دلیل حفظ حریم خصوصی افراد از اسامی خارجی برای مراجعین ایرانی استفاده کرده ایم)

مرد جوانی با نام فرضی جاستین که صاحب کسب و کار موفقی در یکی از شهرهای کشور است، می گفت: من ۱۲ سال قبل و زمانی که دانشجوی سال آخر رشته مهندسی عمران در مقطع کارشناسی دانشگاه تهران بودم با همسرم که دانشجوی سال دوم رشته حقوق بود، آشنا شده و با حمایتهای مالی پدرم که وضعیت مالی بسیار خوبی داشته است، در کنار یکدیگر زندگی زیبایی را شروع کردیم.

پدرم برایمان یک آپارتمان لوکس در یکی از مناطق شمالی شهر تهران و دو اتومبیل گرانقیمت برای من و همسرم خریداری کرد و با مشورتی که با همسرم کرد هرگونه وسایل زندگی که لازم داشتیم در آن خانه برایمان فراهم کرد. این وضعیت مطلوب باعث شد تا من با خیالی آسوده تصمیم به ادامه تحصیل بگیرم و در مقطع کارشناسی ارشد مهندسی عمران دانشگاه امیرکبیر تهران پذیرفته شوم. من با حمایت های مالی پدرم یک شرکت مهندسی راه و ساختمان تاسیس نموده و با تلاش بسیار و برنده شدن در چند مناقصه پروژه های عمرانی به ثروت خوبی دست پیدا کردم به طوری که اکنون از نظر اقتصادی در بهترین شرایط قرار دارم و صاحب دو رستوران بزرگ در داخل کشور و یک هتل ۵ ستاره در دبی هستم.

من و پدرم هرگونه امکانات رفاهی و حتی تجملاتی که لازم بوده برای همسرم فراهم کرده ایم, اکنون سه سالی می شود که خداوند دختر زیبا و دوست داشتنی ای به ما هدیه کرده است.

من تقریباً هر دو ماه همسر و دخترم را به یکی از کشورهای خارجی می برم تا از زیبایی ها و آثار تاریخی و تفریحی دیگر نقاط دنیا نیز لذت ببرند اما در طول این سفرها همیشه احساس می کردم زندگی بی روحی دارم و همسرم احساس عاشقانه ای نسبت به من ندارد با این وجود من زنم را دوست داشتم و برای خوشبختی خانواده ام تلاش می کردم.

زندگی ما به همین ترتیب سپری می شد تا این که من مجبور بودم برای سفری کاری و سرکشی به هتل خود به دبی بروم، قرار بود سفر من ۱۰ روزه باشد اما بنابه دلایلی سفرم بیشتر از ۷ روز طول نکشید. من این تغییر مدت زمان سفر را به همسرم نگفتم تا به اصطلاح او را با هدیه ای خاص، سورپرایز کنم. اما وقتی بدون اعلام قبلی و بطور ناگهانی به منزلم بازگشتم، احساس کردم مرد غریبه ای در خانه ام حضور دارد و متأسفانه وقتی از درب نیمه باز اتاق خواب به درون اتاق نگاه کردم مشاهده کردم که همسرم بصورت نیمه عریان در آغوش پسر جوانی به خواب رفته است.

با مشاهده این صحنه دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و با یک چوب به جان پسر جوان افتادم، متأسفانه آن پسر را شناختم او از مهندسین تازه وارد شرکت ساختمانی ام است. 

به جاستین گفتم: ” واکنش همسرت در آن لحظه چه بود؟ “

او پاسخ داد: آقای مشاور! همسرم که از این وضعیت حسابی شوکه شده بود و همه چیز را آشکار شده می دید با کمال وقاحت گفت: خودت مسئول وقوع چنین وضعیتی هستی! تو باعث شدی که من با فرد دیگری در ارتباط باشم !

جاستین که به شدت گریه می کرد: ” گفت: آقای مشاور! من آن شب برای اولین بار احساس کردم که از درون متلاشی شده ام، هنوز هم نمی توانم آن منظره تکان دهنده را فراموش کنم. همسرم با آن کارش مرا نابود کرد، راستش را بخواهید در طی این دو هفته دوبار قصد داشتم همسرم را بکشم اما از خدا ترسیدم ! حقیقتاً درمانده شده ام و نمی دانم باید چه کار کنم!؟

به عنوان یک مشاور ترمیم روابط ناشی از خیانت همسران و شکست عاطفی وضعیت جاستین را درک می کردم اما باید در نهایت بی طرفی و جانبداری از وی ، صحبتهای همسر او را نیز می شنیدم تا بتوانم راهکاری صحیح و منطقی را برای بهبود روابطشان پیشنهاد بدهم.

جاستین در طی اولین جلسه مشاوره تاکید زیادی بر حمایت های مالی خود از همسرش داشت، چون او بواسطه حمایتهای مالی پدرش اینگونه بزرگ شده بود که همواره نیاز به حمایت فرد دیگری داشت، لذا تصور می کرد که تنها وظیفه اش در برابر همسر خود این است که از او حمایت مالی بنماید لذا بارها بر رفاه همسر و دخترش تاکید داشت. حال آنکه من می دانستم همسر جاستین حرفهای دیگری نیز برای گفتن خواهد داشت، بنابراین تاکید کردم که لازم است با همسر وی نیز ملاقاتی داشته باشم و صحبتهای او را نیز بشنوم. 

خوشبختانه همسر جاستین در جلسه بعدی حضور یافت و با صحبتهایی که مطرح کرد نشان داد که جاستین جایی برای همسرش در برنامه خود نداشت، در واقع مهندس موفق ما در تجارت، روش صحیح عشق ورزیدن و موفقیت در زندگی مشترک را نمی دانست و تصور می کرد عشق ورزی یعنی تامین رفاه مادی همسر.

من نمی خواهم خیانت زن جوان را توجیه کنم ، قطعاً همسر جاستین نیز اگر روش برقراری ارتباط کلامی موثر با شوهر خود را می دانست، خواسته های واقعی خود را با او در میان می گذاشت اما باید این حقیقت را نیز پذیرفت که هر خیانتی که در روابط زوجین رخ می دهد ناشی از ایجاد یک شکاف در روابط میان آنهاست.

شکافی که جاستین به دلیل نداشتن مهارت های عشق ورزی و همسر وی نیز به دلیل نداشتن مهارتهای ارتباطی موثر ایجاد کرده بودند. هیچ کس نمی تواند سالم بودن چنین رابطه ای را تضمین کند و چه بسا روزی جاستین دست به چنین خیانتی می زد، زیرا او نیز بارها در صحبتهایش به این موضوع اشاره کرد که احساس می کند که همسرش احساس عاشقانه ای نسبت به او ندارد و در واقع این حس در درون مرد نیز شکل گرفته بود و می توانست او را در آینده ای نه چندان دور به سوی خیانت و بی وفایی نسبت به همسر خود رهنمون سازد.

در طی جلسات بعدی تلاش خود را کردم تا در مرتبه نخست، جاستین را از وضعیت روحی نابسامانی که با دیدن منظره خیانت همسرش دچار آن شده بود، رهایی بخشم تا مرد جوان بتواند در شرایط بدون فشار، تصمیم صحیح را بگیرد. خوشبختانه تلاش های من نتیجه داد و جاستین نقش خود را در شکل گیری خیانت همسرش پذیرفت و این اجازه را به من داد تا به هر دوی آنها برای بهبود روابطشان کمک کنم.

قطعا در طی سه یا چهار ماه چنین رابطه ای بطور کامل ترمیم نمی شود اما همین که جاستین از تصمیم خود برای جدایی از همسرش منصرف شده و یک ماهی است که زندگی مشترک خود را با او از سر گرفته است، نشان می دهد که پیشرفت بسیار خوبی در فرآیند بهبود رابطه شان حاصل شده است، اکنون جاستین در برنامه های تجاری خود نیز جایی برای همسر خود بازکرده است و او را به عنوان شریک کاری خود در کارها مشارکت می دهد و در کنار آن فرصت بیشتری را به زندگی مشترک خود و همسرش و نیز دختر زیبایشان اختصاص داده است، همسر جاستین نیز با فراگیری مهارتهای ارتباطی موثر براحتی خواسته های خود را با همسرش در میان می گذارد و هیچ موضوعی را از همسرش مخفی نمی کند.

آنها همچنان جلسات ترمیم رابطه مشترکشان را تا بهبودی کامل ادامه می دهند و حقیقتا سبک جدیدی را در زندگی مشترک خود تجربه می کنند.

question