همواره به شرکت کنندگان در کارگاههای آموزشی مهارتهای موفقیت در بازی زندگی چه در ایران و چه در کشورهای دیگر می گویم: اگر بتوانید از پس چالش های پس از تغییر برآیید، به نتایج فوق العاده ای می رسید. اکثر مردم نیازی به تغییر در خود نمی بینند، آنها به درستی نمی دانند چه باید بکنند ، وقایع را چگونه به شکلی موفقیت آمیز به نفع خود تمام کنند یا مهره هایی را که در اختیار دارند، چگونه در جای مناسب خود بچینند.

نه تشکیلات شغلی ، نه مدارس و نه نسل هایی که پی در پی زمین را به اشغال خود درمی آورند، به درستی عمل نمی کنند.

مدارس که تقریباً حرفی برای گفتن ندارند و اغلب از روی برنامه های یکدیگر تقلید می کنند. اینروزها که پرمدعی ترین مدارس تهران که حتی در چند سال اخیر یک رتبه زیر ۱۰۰۰ هم نداشته اند کارشان شده است سوء استفاده از رتبه های زیر صد کمپ کنکوری ما در گروه درس زندگی.

با احترام به آن دسته از مشاورین خلاق و موفق خانواده باید بگویم که بسیاری از مشاورین خانواده هم کارشان شده است ارائه راه حل های تئوریک و شعارگونه ای که در عمل کارآیی لازم را ندارد و حتی خودشان هم به موثر بودن آن ایمان ندارند.

زوج های جوان هم که در ارتباط با یکدیگر کمتر حاضر می شوند کوتاه بیایند و برای فتح قله های منم منم با یکدیگر رقابت می کنند. بسیاری از آنها هم مشاورین خانواده را قبول ندارند چون معتقدند همه چیز را بخوبی می دانند و نیازی به مشاوره گرفتن ندارند.

پس براستی اینها چه زمانی نیاز به تغییر را در خود حس خواهند نمود؟

سال گذشته و در یک روز سرد زمستانی حدود ساعت ۶ صبح با تلفن یکی از دوستانم به نام فردریک از خواب بلند شدم . او از مدیران ارشد شرکت الاید سیگنال در آمریکاست، شرکتشان در میان ده شرکت ارزش آفرین دنیا قرار دارد.

او می گفت: ” جناب حمید ایروانی ! همسر کانادایی ام قهر کرده و به تورنتو برگشته است. “ (به دلیل حفظ حریم خصوصی مشاوره گیرندگان از اسامی مستعار بجای نام های اصلی استفاده شده است)

ماجرای دعوای آنها و رفتن همسرش خیلی سریع رخ داده بود. من فردریک و کاترینا را بخوبی می شناختم و تقریباً حدس می زدم که کاترینا برای چه او را ترک کرده است. راستش را بخواهید منتظر این اتفاق بودم زیرا فردریک علیرغم اینکه مدیر خوبی است اما در آن زمان و در زندگی شخصی اش حاضر به تغییر و ایجاد تحول نبود، او در کارهایش فرو رفته بود و این اتفاق باید دیر یا زود می افتاد.

صدای فردریک خیلی ناراحت به نظر می رسید و احساس می کرد که کاترینا را برای همیشه از دست داده است. به او گفتم اگر همسرش را می خواهد باید تغییر را آغاز کند. خب می دانید همانطور که قبلاً هم گفتم تغییر کردن کار آسانی نیست. من هم از فردریک نمی خواستم که دست به تغییرات گسترده بزند بلکه گاهی تغییراتی هرچند به ظاهر کوچک می تواند معجزه کند.

فردریک پذیرفت که اکنون وقت تغییر فرارسیده است و لذا گفت: آقای تغییر بگو از کجا باید شروع کنم؟

من برنامه ای ۴۵ روزه برای او تدوین کردم و گام به گام او را در راستای تغییرات مثبت پیش بردم. از آن طرف هم با کاترینا در تماس تلفنی بودم و از او نیز خواستم تا با تعدیل خواسته هایش تغییر را در خود آغاز کند.

یک ماه بعد کاترینا به زندگی مشترک با فردریک برگشت. چندماه بعد در سفری که به نیویورک داشتم بخوبی می شد تغییرات مثبت را در هردوی آنها حس کرد.

کاترینا می گفت: ” حمید؛ همسرم اکنون تبدیل به مرد ایده آل من شده است”. فردریک نیز راضی از اینکه تغییرات صورت گرفته نه تنها شغلش را تهدید نکرده است بلکه به بهبود زندگی مشترکشان کمک بسزایی نموده است.

از زمانی که کارم را به عنوان یک متخصص بهبود روابط خانواده آغاز کرده ام؛ نحوه مدیریت بر چالش های فرآیند تغییر را مورد مطالعه قرار داده ام به همین دلیل اکنون بخوبی تمام تله هایی که حتی زیرک ترین افراد ممکن است در آنها سقوط کنند را می شناسم، من می دانم که با پیروی از چه گام هایی می توان به موفقیت رسید.

برگرفته از خاطرات حمیدایروانی متخصص بهبود روابط همسران 

(به دلیل حفظ حریم خصوصی مشاوره گیرندگان از اسامی مستعار بجای نام های اصلی استفاده شده است)

question